آروشاآروشا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

آروشا کوچولو

عاشقانه

سلام دختر گلم... این منم...مامی شما عزیزم... شما داری روز به روز بزرگ تر میشی و دلبر و بلا! و من و بابایی هم عاشق اداهای شما. عزیزم نمیدونی با وجودت دنیای من و بابایی چقدر عاشقانه تر شده... از روزی که اومدی یه دتیا عشق و امید آوردی با خودت...نمیدونی چقدر عاشقتیم گلم! حالا که اینارو برات مینویسم شما مثل یه فرشته کوچولوی خشمل خوابیدی... آروم و بی صدا... و من عاشق اینم که وقتی خوابی بشینم و ساعت ها تماشات کنم. هر روز بیشتر از دیروز احساس خوشبختی میکنم که تورو دارم عزیزم... همه روزها و ساعت های منو پر کردی و من نه ناراحتم و نه خسته میشم که همه روزم رو با تو باشم. همیشه سالم و سلامت کنارمون بمون گل م...
23 اسفند 1390

دخمل ما...ناز داره.

سلام دخمل عسلی...خشمل مامی. ببین مامی چه عکسایی گرفته از شما...ووویییییی!!! قربونت برم عزیزم که انقده شما ناز داری ‍!!!         ...
11 اسفند 1390

خواب خوب من

  اینم چند تا عکس خشمل از خواب ناز آروشا کوچولو...امروز دخملم 14 روزش شده هاااا. نی نی گلم روز به روز داره خانوم تر میشه...فقط یکمی زیاد بیدار میمونه و زیاد شیر میخوره  که اونم من در خدمتشم...تا هر وقت که بخواد!!! آخه آروشا خانوم عشق مامانی و باباییشه.           ...
9 اسفند 1390

حالا دیگه منم شناسنامه دارم

سلام دخمل مامانی....سلام عسل مامی...خوبی عشقم؟؟؟ بله که خوبی....شما نفس منی عزیییییییزم.... دیروز بابایی گل شما...رفت و براتون شناسنامه گرفت... خانم آروشا امیرسلیمانی...به به... ایشالله که همیشه خوش نام باشی گلم...   دخمل گلم...خیلی دوستت دارم عزیزم. اینروزا داری حسابی شیر میخوری و بزرگ میشی عسل مامان. مامی هر شب تا صبح بیداره و به شما شیر میده...چون شما دوست داری  شبها بیدار باشی... اما عیبی نداره عزیزم...من و بابایی واسه شما هر کاری میکنیم... اگه بدونی بابایی با چه عشقی نصف شب بیدار میشه و تماشاتون میکنه.... تازه کارخرابی های شما رو هم نصف شبها بابایی عوض میکنه...هه هه. زودی بزرگ...
8 اسفند 1390

خشملم...خوش اومدی

دخمل گلم ...به دنیای ما خوش اومدی عزییییییییزم. اینم چند تا عکس از یک روزگی شما دخمل ناز نازی!!!               ...
27 بهمن 1390

از طرف بابایی

روزی خواهی آمد پس از چند انتظار همراه با ترس با صدایت آرامش چندین ساعت بی خوابی را فریاد می کنی ای نامت زیبایی عالم را یکتا ای مانده از جور زمانه در امان ای پاک ترین فرشته در عالم ای نبرده حبس در زندان تاریکی ساعاتی گذرا آغوشت را بر عشقی بی کران باز خواهی کرد.
25 بهمن 1390

تولد عشق

فردا روز بزرگیه....به بزرگی یک رویای شیرین. فردا نور عشق من و تو از بطن من میتابه عشق من... فردا تولد عشقه...١٤ فوریه...ولنتاین. و این روز داره همزمان میشه با تولد عشق من و تو... شهرام من...عشق من...فردا من و تو در روح آرام و بیگناه یک کودک طلوع میکنیم. من و تو....فردا در جسم کوچک یک فرشته...با هم از نو...متولد خواهیم شد. من و تو....در آستانه جاری شدن هستیم... در انتظار یک افتاب... یک نور... یک پرنده... پرنده کوچک خوشبختی.             سلام دخمل گلم... میدونی که فردا قراره پا به دنیای ما بذاری عزیزم؟؟؟ نمیتونی تصور کنی که جه حالی دارم.....
24 بهمن 1390

برای ماریا

روزی آمدی در بهاری پر ستاره صدایت کردم شنیدی صدایم کردی با تو ماندم روزگاری چند رفتی منتظر و دلتنگ ماندم باز آمدی با کوله باری از عشق آری آن روز , آغاز زندگیمان بود می شنوی؟ آشنننننننننناست... آن آوازها , لالایی ها , صداها ... می نگری؟ زییییییییییییییییییییباست ... آن نگاه ها , ستاره ها , آفتاب !! آری آشناست با آوایی دو چندان با نوری به بزرگی یک رویا این بار این نور در روز عشق از تو بر می آید . ...
24 بهمن 1390

برای تو...همسرم.

  در تاریكی چشمانت را جستم در تاریكی چشمهایت را یافتم و شبم پر ستاره شد × × × تو را صدا كردم در تاریكترین شب ها دلم صدایت كرد و تو با طنین صدایم به سوی من آمدی با دست هایت برای دست هایم آواز خواندی × × × با تنت برای تنم لالا گفتی چشم‌های تو با من بود و من چشم‌هایم را بستم چرا كه دست‌های تو اطمینان بخش بود × × × صدایت می‌زنم گوش بده قلبم صدایت می‌زند × × × شب، گرداگردم حصار كشیده است و من به تو نگاه می‌كنم × × × از پنجره‌های دلم به ستاره‌هایت نگاه می‌كنم چرا كه هر ستاره آفتابی است &...
23 بهمن 1390